پارميداپارميدا، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 9 روز سن داره

پارميدا عسلي

تولد دوسالگي

بازم شادي و بوسه ، گلاي سرخ وميخك ميگن كهنه نمي شه تولدت مبارك تو اين روز طلايي تو اومدي به دنيا و جود پاكت اومد تو جمع خلوت ما span> تو تقويما نوشتيم تو اين ماه و تواين روز از آسمون فرستاد خدا يه ماه زيبا span> يه كيك خيلي خوش طعم، با چند تاشمع روشن يكي به نيت تو يكي از طرف من الهي كه هزارسال همين جشنو بگيريم به خاطر و جودت به افتخار بودن span> تو اين روز پر از عشق تو با خندهشكفتي با يه گريه‌ي ساده به دنيا بلهگفتي span> ببين تو اسمونا پر از نور و پرندس تو قلبا پر عشقه، رو لبا پر خندس span> تا تو هستي و چشمات بهونه‌است واسهخوندن همين شعر و تر...
29 فروردين 1390

آموخته ام

  آموخته ام که وقتي عاشقم ، عشق   در ظاهرم نيز نمايان مي شود .   آموخته ام که عشق مرکب   حرکت است نه مقصد حرکت   آموخته ام که هيچ کس در نظر ما کامل   نيست تا زماني که عاشقش شويم .   آموخته ام که اين عشق است که   زخم ها را شفا ميدهد ، نه زمان     آموخته ام که تنها کسي مرا شاد ميکند ،   که بمن ميگويد ، تو مرا شاد کردي   آموخته ام که گاهي مهربان بودن   بسيار مهمتر از د...
29 فروردين 1390

فرداها

                    شاید بگید آدم برای گذشته هاش دلتنگی میکنه نه برای روزی که هنوز نیومده . من کاملا موافقم اما منظور من فردایی نیست که نیومده , من فردا و فرداهایی رو میگم که گذشته ... وتمام شده...  روز هایی که کلی برنامه ریزی براشون انجام داده بودیم . و انتظار رسیدنشونو میکشیدیم. و میخواستیم کارهای مفید کنیم ...اخلاقمونو تغییر بدیم ... بهتر باشیم ...به جایی که میخواستیم برسیم و خلاصه چیزی که میخواستیم بشیم... اینا همون حرفایی بود که برای روز نیومده (فردا) میزدیم . اما وقتی که فردا میومد دوباره همه چیز مثل دیروز میشد و انگار که هیج تصمیمی نداشتیم برای خودمون... و همین طور روزها و فرداهای دیگه... و اینطور بود که بزرگ شدیم .  بع...
29 فروردين 1390
1